ژوانژوان، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

ژوان اجابت یک دعا

یک روز با باباجون

1392/11/27 18:30
نویسنده : مامی
64 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جیجلی مامان، امروز صبح برای اولین بار ۴ ساعت با بابایی تنهاتون گذاشتم و رفتم کلاس،وقتی اومدم خواب بودی و با صدای من که با بابایی صحبت میکردم بیدار شدی،صحبت که چه عرض کنم فریاد!! سوال کردم چی خوردی چی کارا کردی؟ باباییم گفت شیر خشک که نخوردی یکم موز بهت داده بود و یکم تخم مرغ، درصورتی که من صبح قبل رفتنم به کلاس بهت زرده تخم مرغت رو داده بودم.برای همین عصبانی شدم چون زیاد نباید میخوردی و تازه شروع کردیم برات وتازه رسیده به نصف زرده! از اونجایی هم که گوشیش طبق معمول دستش بود فهمیدم که چی گذشته، اما بابایی میگفت که اذیتش نکردی دختر گلم، من میدونم که تو همه چی رو میفهمی مامان،عاشقتم.الانم  مثل یک عروسک رو تخت ما خابیدی،فعلا پیش خودمون میخابی چون اتاقت سرده و شبا باید بهت شیر بدم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)