بدون عنوان
سلام عشقم، امروزنهار خونه آقاجون بودیم والان خابیدی، دایی علی هفته پیش رفته بود سربازی برای آموزشی،دیروز دایی امیر با داداش یکی از دوستاش رفتن دنبال دایی و براش یه روز مرخصی گرفتن،دیروز اومد و الان رفت که با دوستش برن، صبح که اومده بود دنبالمون که بیایم خونه آقاجون تا دیدی دایی رو کلی ذوق کردی، دیروز صبح هم مادر بزرگت«مامان بابا» چون میخاستن امروز برن مکه برای خداحافظی از مامان پری اومدن خونشون که ماهم اونجا بودیم ،اما تواصلا نرفتی بغلشون و گریه کردی برات آهنگ مورد علاقت رو گذاشتم و بازی کردی و یکم آروم شدی،موقع رفتن هم بابای کردی که اصلا باورشون نشد که بلدی،برای همین دیشب که رفتیم خونشون عمه جون بابای کرد و توام براش بابای کردی ...
نویسنده :
مامی
17:25